روزي پيش گوي پادشاهي به او گفت که در روز و ساعت مشخصي بلاي عظيمي براي پادشاه اتفاق خواهد افتاد. پادشاه از شنيدن اين پيش گويي خوشحال شد. چرا که مي توانست پيش از وقوع حادثه کاري بکند.


پادشاه به سرعت به بهترين معماران کشورش دستور داد هر چه زودتر محکم ترين قلعه رابرايش بسازند. معماران بي درنگ بي آن که هيچ سهل انگاري و معطلي نشان بدهند، دست به کار شدند.


آنها از مکان هاي مختلف سنگ هاي محکم و بزرگ را به آنجا منتقل کردند و روز و شب به ساختن قلعه پرداختند. سرانجام يک روز پيش از روز مقرر قلعه آماده شد. پادشاه از قلعه راضي شد و با خوش قولي و شرافتمندانه به همه معماران جايزه داد. سپس ورزيده ترين پاسداران خود را در اطراف قلعه گماشت.
پادشاه در آستانه روز وقوع حادثه به گفته پيشگو، وارد اتاق سري شد که از همه جا مخفي تر و ايمن تر بود. اما پيش از آن که کمي احساس راحتي کند، متوجه شد که حتي در اين اتاق سري هم چند شعاع آفتاب ديده مي شود. او فورا به زير دستان خود دستور داد که هر چه زودتر همه شکاف هاي اين اتاق سري را هم پر کنند تا از ورود حادثه و بلا از اين راه ها هم جلوگيري شود.


سرانجام پادشاه احساس کرد آسوده خاطر شده است. چرا که گمان کرد خود را کاملا از جهان خارج، حتي از نور و هوايش، جدا کرده است.
معلوم است که پادشاه خيلي زود در اتاق بدون هوا خفه شد و مرد.
پيش گويي منجم پادشاه به حقيقت پيوسته بود و سرنوشت شوم طبق گفته پيشگو رقم خورده بود.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دختر شصت و پنجي دانلود پاورپوینت بلورین نقش سرو . خدمات طراحي سايت ظروف یکبار مصرف رستورانی عاشقانه سخنان بزرگان آتاراکسیا